پارمیس جون پارمیس جون، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 13 روز سن داره
پارمیدا جونپارمیدا جون، تا این لحظه: 17 سال و 9 ماه و 9 روز سن داره

شیرین دخترهای من

امروز دوم تیر ماه سال ۱۳۹۹ است پارمیس میره کلاس چهارم و پارمیدا کلاس نهم خیلی وقته نیومدم وبلاگ پست بزارم

تولد پارمیدا

                  پارمیدای عزیزم 8 سالش تموم شد امسال میره کلاس سوم امیدوارم تلاش بیشتری کنی تا موفق بشی  پارمیدای مهربون پارمیدای دلسوز تولدت مبارک عزیزم ...
22 مرداد 1393

وقتی مامان میشی......

وقتی مامان میشه باید قوی باشی وقتی مامان میشی از سوسک نباید بترسی وقتی مامان میشی نباید گریه کنی وقتی مامان میشی نباید خسته بشی وقتی مامان میشی از ناب ترین احساسای خودت باید بگذری وقتی مامان میشی فداکار میشی وقتی پنهونی گریه میکنی فکر میکنی که بچه ها نفهمیدن بعد بهت میگن گریه  کردی ؟ میگی نه!میگه پس چرا دماغت قرمزه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!! وقتی میخندی ولی تو دلت ناراحتی سریع لو میری چون مامانی!باید چشماتم  برق خنده داشته باشه ولی نداره ! ...
13 مرداد 1393

حمام

امروز رفته بودیم خونه ی مامان جون که موهامو رنگ کنه   کارمون که تموم شد با پارمیس رفتیم حموم  خودم اومدم بیرون پارمیس موند تا با مامان جون بیاد بیرون یکدفعه پارمیس در رو از داخل قفل کرد دیگه نمی تونست در و باز کنه ما موندیم چکار کنیم هر چی بهش میگفتیم قفلو بچرخون نمیتونست آخر باباجون دستگیره ی در و باز کرد باز هم نشد بهش گفتیم کلید رو از زیر در  بده خیلی فاصله ی در تا زمین نزدیک بود دست رد نمیشد باباجون با پیچ گوشتی کلیدو گرفت درو باز کرد و پارمیس خانم انگار نه انگار اتفاقی افتاده عین خیالش نبود  ...
7 مرداد 1393

پشه

پوست پارمیس خیلی حساسه   چند بار اتفاق افتاده که پشه بچمو زده جاش تاول شده   جای پشه ها باد میکنه و خیلی خارش داره منم براش پماد میزنم  هر روز حموم میبرمش خودش میگه پشه منو کشته به باباش میگه پشه رو بکش از ترسش شبا لباس آستین بلند و شلوار میپوشه خلاصه دستم به پارمیس حسابی بنده ...
5 مرداد 1393

شیرین زبونیهای پارمیس

لباس پوشیدن پارمیس شده برای من مکافات  از جمله ی خودم میتونمش بدم میاد اصلا نمیزاره کمکش کنم  یه پیراهن داره که بهش میگه عروسی از دستش  لباس رو قایم میکنم میخوام بشورمش نمیزاره میگه عروسیمو بده کلافه شدم از دستش  همیشه کشوی لباساش بهم ریختس   دیشب وقتی رفت توی اتاق بابایی بهش گفت لباساتو بهم نریزیا؟   دیروز پارمیدا رفته بود خونه ی دوستش بازی کنه پارمیس منو کشت از بس گفت  آجیم کجاس دلم براش تنگ شده   ...
5 مرداد 1393

دستگل

پارمیدا رو کلاس کنگفو ثبت نام کردم  با پارمیس رفتیم باشگاه نشستیم تا پارمیدا ورزششو انجام بده  پارمیس هم رفت به یکی از وسیله هایورزشی آویزون شد که تاب بخوره  که دیدم ازش داره آب میچکه باورم نمشد شوکه شده بودم بدو رفتم شلوارشو درآوردم شستم اونجا رو پاک کردم اونم سه بار خیلی  خجالت کشیده بودم  شانسی که آوردم مدیر اونجا نبود   و اینکه کف اونجا موکت نبود  فکر کنید جلسه ی اول با این دستگل ...
25 تير 1393

روزهایی که گذشت

دو سه هفته ی پیش پارمیسو بردم سنجش بینایی که گفتن خوبه کارت سلامت دادن خدارو شکر پسر عمه ی بچه ها هم آبله مرغون گرفته بود که من تصمیم گرفتم بچه ها رو ببرم  اونجا که بگیرن خیلی با هم بازی کردن من هم فکر کردم بریم خونه حتما آبله مرغون میگیرن دو روز بعد پارمیس صورتش خارش گرفته بود و قرمز شده بود خیلی می خاروند من هم فکر کردم گرفته ولی تب نداشت بردمش پیش دکتر ولی دکتر گفت که آبله نیست حساسیته یه چیزی خورده که بهش نساخته بعدا فهمیدم که نودل تند خورد هر چی بهش گفتم نخور گوش نکرد خلاصه ما خودمون رو تسلیم بیماری کردیم ولی نشد حالا ببینیم کی و چه زمانی وقتشه   ...
21 تير 1393

تولد پارمیس جونم

  امشب شب تولد دختر نازنازی ما پارمیس کوچولو به خاطر ماه رمضون جشن تولدش رو با پارمیدا ماه دیگه میگیرم پارمیس گلم سه سال شد داره بزرگ میشه عاشق بوسای بی وقتشم عاشق دوست دارمای بی وقتشم عاشق شیرین زبونیاشم     ...
18 تير 1393