امروز داشتم پای کامپیوتر عکسارو نگاه میکردم پارمیس اومد روی صندلی کنارم وایستاد یک لحظه صندلی از زیر پاش سر خورد نزدیک بود بیوفته که خودشو حفظ کرد بعد گفت:خاک بر سرم نزدیک بود بیفتم این ( اشاره به زمین) من یه نگاه خوردنی بهش کردم خودشو لوس کرد همون لحظه رسیدیم به عکسای پارمیدا که دو سال پیش با باباش رفته بود باغ وحش ما رو نبردن چون پارمیس کوچولو بود به عکسای حیوونا که رسیدیم پارمیس گفت:ایی حالم بهم زد شپش داره (از گفته های قبل پارمیدا توی مدرسه)بعد رسیدیم به عکسای بابایی با پارمیدا گفت : ایی حالم بهم نزد شپش نداره نمیدونم از دست این حرفای پارمیس چه کنم ...