پارمیس جون پارمیس جون، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 28 روز سن داره
پارمیدا جونپارمیدا جون، تا این لحظه: 17 سال و 8 ماه و 24 روز سن داره

شیرین دخترهای من

امروز دوم تیر ماه سال ۱۳۹۹ است پارمیس میره کلاس چهارم و پارمیدا کلاس نهم خیلی وقته نیومدم وبلاگ پست بزارم

کارنامه دوم

دیروز پارمیدا با باباش رفتن مدرسه کارنامشو گرفتن خدا رو شکر خیلی خوب گرفت پارمیدا خوشحال و خندان اومد خونه حالا یه جایزه ی خوب طلبکار از ما ...
12 خرداد 1393

تولد مامان مزده

امروز تولدم بود     که دایی مسعود و خانوادش و مامان و بابا هم آمدند بچه ها هر کدوم یه نقاشی کشیده  بودند پارمیدا  خونمونو تزیین کرد خلاصه ترنم گلی هم یه رقص چاقویی کرد که بیاو بین بلا گرفته کلی هم با پارمیس خاله بازی کردند با اعمال شاقه  این نقاشی خوشگل هدیه ی ترنم گلیه اینم نقاشیه پارمیس گلیه این نامه ی پارمیداس  مادر گلم من شما را دوست دارم . که این همه زحمت کشیدید از شما تشکر میکنم.مادر عزیزم تشکر دیگر می کنم که من را بزرگ کردید . اینم یه کیلیبس خوشگل که ترنم زحمت کشیده به اضافه ی کیک تولد و یه تیشرت زیبا که مامانو باباش خاله شادی و د...
1 خرداد 1393

معلم مهربانم

روزای آخر مدرسه شد خیلی زود گذشت رفتم مدرسه پارمیدا با معلماشون عکس انداخت. امروز برای پارمیدا کلمه دادم جمله بسازه یکی از کلمات (فایده ای ) بود که پارمیدا نوشته بود:مشق نوشتن فایده ای ندارد. معلم مهربان پارمیدا خانم خیرالهی  که پارمیدا خیلی دوستش داره   معلم کلاس اول پارمیدا خانم تشرفی که خیلی زحمت کشید و دوستای پارمیدا آیلین و شیدا ...
30 ارديبهشت 1393

شستن گوشی

چند روز پیش پارمیس افتاده بود به شست و شو   از عروسک شروع کرد تا اینکه دیدم ناپدید شده     یکم دقت کردم دیدم صدا از  دست شویی میاد گوشی منو گرفته بود زیر شیر آب گفتم چکار میکنی ؟ گفت:گوشیت کثیف بود ! شانس آوردم درست شد وگرنه تا اطلاع ثانویه گوشی نداشتم ...
18 ارديبهشت 1393

نمایشگاه در سالهای گذشته

درسال 87 پارمیدا رو بردم نمایشگاه که خیلی خوشش اومد ونقاشی کرد و جایزه گرفت. نمایشگاه کتاب سال 88 پارمیدا لباس محلی پوشید ازش عکس انداختم.   نمایشگاه سال 92 پارمیس کوچولو بود اجازه نمیدادن نقاشی کنه ولی بهش بادکنک دادن.                                                                 اینم اولین کتابی که پارمیدا 1 سال و نیمش بود براش خریدم. ...
14 ارديبهشت 1393

تلفنی حرف زدن

دیروز پارمیس گوشی تعمیری باباشو برداشته بود الکی حرف میزد خیلی قشنگ احوال پرسی میکرد که من باورم شده بود دیگه حرف زدنش بهتر شده به من میگه آجی جون منو کنده (منظورش اینه که منو حرص میده)  دیگه همچی میفهمه کاراشو خودش میکنه  لباساشو خودش میپوشه  خودش درمیاره  کفششو خودش میپوشه  دوست نداره کمکش کنم  مسواک میزنه تو دست شویی مثل بزرگا میشینه    وارد جایی میشه اول سلام میکنه     غذاشو خودش میخوره       ...
9 ارديبهشت 1393